یوسف یوسف ، تا این لحظه: 10 سال و 25 روز سن داره

پسر بهار

سفر قزوین

  گل پسر مامانی سلام واسه خودت  مارکوپولیی  شدی ها... فدات بشم من جونم برات بگه که واسه تعطیلات 22 بهمن ماه رفتیم قزوین. کسایی که شما رو توی این سفر همراهی میکردن عبارتند از : بابا جان که هماهنگ کننده ی اصلی بود . مامان جان دایی ممد بابای مهربون و مامان دوست داشتنی من که از شهرش خیلی خوشم  اومد. هوای خیلی خوبی داشت و کلی جاهای دیدنی. البته کمی هواش سرد بود که همین باعث شد وقتی برگشتیم تهران همگی سرما بخوریم ولی خوب خودش واسمون خاطره شد . یکی از جاهای دیدنی که سرزدیم کاروانسرای سعدالسلطنه بود . یه کاروانسرا به چه بزرگی . ما که نتونستیم کلش رو ببینیم. ولی خیلی معماری زیبایی داشت و خیلی هم تمییز بود. ...
22 فروردين 1394

اندر احوالات یوسف جان (10ماهگی)

    عزیز دل مامانی سلام خوشکل مامان فاطیما سلام زندگی مامان فاطیما 11 ماهگیت  مبارک وای خدای من جیگرم 11 ماهه شده. فقط 2 ماه دیگه به 1 سالگیت مونده چه نقشه هایی که واسه یکسالگیت دارم خدا کنه بتونم همشون رو اجرا کنم . نازنینم این روزا شما ماشالا ماشالا خیلی فضول شدی . جنب و جوش و فعالیتت خیلی زیاده و همین باعث شده که من فرصت کمتری برای کارای دیگه مثل نوشتن داشته باشم. حتی چند وقته که فرصت مطالعه کردن رو هم ندارم. همون کلاس زبان رو که هم میرم کلی هنر کردم. خدا به دادم برسه این ترم خیلی اوضاعم خرابه . آخه اصلا فرصت نمیکنم درس بخونم. واسه ی همین هم نوشتن پست ها به تعویق میفته. ماشالا بهت اینقدر شیطنت ه...
22 فروردين 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسر بهار می باشد